پيام
+
يا خدا!
خبر آمد که سردار حسين همداني رفت.
لحظهاي که خبر به جانم نشست ، بيش از آنکه به سردار فکر کنم از جا ماندگي خودم حالم گرفت.
سردار که بايد ميرفت. سردار که در صراط رفتن بود و مگر جز اين ، زيبنده سردار بود.
اين مائيم که در اين هندسه حضور ، حصاري به قد عاداتمان به دور خويش کشيدهايم و سردارِ سربدار اين هندسه را بر هم زد و رفت.



قافيه باران
94/7/18
وبلاگ گروهي تيسير
سردارِ سربدار حسين همداني ، آن سيماي سفيد کرده در آسياب جهاد سالهاست که ميرفت و ما گمان کرديم در کنارمان است. او بازمانده قافلهاي بود که سالارش حاج احمد متوسليان بود.
گمانم اکنون سردار سليماني غصهدار است ، گمانم اکنون مرغان دشت جهاد هوايي شدهاند. ولي شما مرغان وحشي کجا و ما اهلي شدگان در قفس عادات کجا. آيا کسي صداي ما را ميشنود؟ آيا اميدي براي ما هم هست؟
حرف امروز من
سردار بايد ميرفت:'(